قسمت۹۷🔰
+هیچ دیگه از طرف دانشگاه میرم دبیر دینی میشم..
_خیلی خوبه دعا میکنم هم موفق باشی هم خوشبخت
+قربونت برم ان شاءالله توهم خوشبخت بشی نی نی خوشکل بیاری
تا اینو گفتم زد زیر خنده گفت:ان شاء الله
+هانیه؟
_جانم
+جانت سلامت.. میگم باهم در ارتباطیم دیگه؟ فراموشم نکنی !!
_اره قربونت برم من چطور خواهرم رو همه کسم رو فراموش کنم اصلا
ایلیا رو میارم چند ماه ور دلت میشینم
+خندیدم گفتم باشع خب حالا هی ایلیا ایلیا میکنی فهمیدیم دوسش داری
باهم بلند خندیدیم
دستاش رو محکم گرفتم نگاهش کردم گفتم: آرزو می کنم واقعا اونجا هیچی بجز خوشبختی نبینی همش حالت خوب باشه
غم نبینی فقط بخندی. همین
می خوام همیشه حالت خوب باشه منو فراموش نکنی
انگار بغضش گرفت
_ممنونم راضیه برای همچیی حتی بیشتر از برادرم پیشم بودی حتی بیشتر از یک خواهر
نمی دونم چجوری جبران کنم...
خیلی زحمتت دادم تو این مدت ببخشید تروخدا
+دیونه چه حرفیه بین ما که از این حرفا نیست.. خب وقتی خواستی بری قبل رفتن میام دوباره می بینمت
_حتما
به ساعتم نگاه کردم
+باید برم اداره مدارکم رو بدم... دیرم میشه
_بشین خب بیبنمت
+ببخشید دیرم میشه
_بیای هاا اخر هفته اخر ماهه
+اخ جدی؟
_اره دیگه
+حتماااا میام
محکم بوسش کردم و از خونشون اومدم بیرون...
سر راه یک تاکسی گرفتم رفتم اداره...
مدارکم رو تحویل دادم میخواستم برگردم...
از دانشگاه پزشکی رد شدم خیلی بزرگ بود...
دانشگاه تهران
ماشین نبود هوا هم به شکل فجیعی گرم بود و من مجبور شدم 6 کیلومتر راه برم پیاده
احساس کردم داره حالم بد میشه
حالت تهوع گرفتم ایستادم پیش در دانشگاه
ناخودآگاه استفراغ خونی کردم
و از بینیم عین آبشار خون می اومد زبونم بسته شد فقط صدای یک آقایی بود
نگاهش کردم تار بود ولی بهش می اومد29،28 سالش باشه... دوید سمتم گفت: چی شد خواهر؟
صدام رو می شنوین خواست نزدیکم بشه
بزور گفتم نزدیک نشید
گفت:خودم پزشکم بزارید معانیه کنم
دید دارم مقاومت می کنم
داد زد استاد
گفت: استادم رو حداقل بزارید
و من یسر استفراغ خونی می کردم
استادش وضعیت منو دید
بهش گفت: پسر منتظر مرگشی؟ زنگ بزن اورژانس زود باش....
دیگه چیزی نفهمیدم از حال رفتم
دانشجو:
تو بیمارستان بودم پرستاره اومد گفت: اقوام هستید؟
_نه خانم من پزشکم البته دانشجو ام
اهل اینجا هم نیستم از کشور غریبه میام
دیدم حالشون خیلی بده زنگ زدم اورژانس
پرستار:اها خدا خیرتون بده....
اگر نمی اوردینش ممکن بود بره کما کلی خون ازش رفته...
فکر کردم فامیل هستید گفتم بگم بهتون نیاز به خون دارن....
شماره از خانواده اشون ندارین؟
_نه گروه خونیشون چیه؟
پرستار:O فعلا بیمارستان این کیسه خون رو نداریم
+منم گروه خونیمO هست... بفرمایید خودم خون میدم
_باشع برید داخل این اتاق ممنون
خوابیدم رو تخت و ازم خون گرفت