فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که‌جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست‌آویز بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز