حمایت ویژه! شیخ محمّد طه نجف در جوانی از نظر معیشتی در مضیقه بود. شیخ می‌گفت: روزی در حرم حضرت اباالفضل بودم که عدّه‌ای از زوّار می‌خواستند پولی را که نذر حضرت کرده بودند، درون ضریح بیندازند. من به آن‌ها گفتم: من نیز از خادمان حضرت هستم و ایـن پولی که شما نذر کرده‌اید، شامل حال مـن نـیـز می‌شود. آن‌ها انکار کردند و گفتند که ما باید پول را درون ضریح بیاندازیم. بعد از مدّتی اصرار و انکار، قرار بـر این شد که پول‌ها را در عمّامه مـن بپیچند و عمّامه را داخل ضریح کنند و بالا بیاورند و من مصرف كنم. من چند دفعه پول‌ها را به کف ضریح فرستادم و به آن‌ها گفتم: قبول است؟ صدای پول‌ها را شنیدید که به کف ضریح خورد و نذر شما ادا شد؟ وقتی آن‌هـا تصديق کـردند، مـن عمّامه را بالا کشیدم. ناگهان عمّامه در داخل ضریح به میخی گیر کرد. دوباره عمّامه را رهـا کردم و بالا کشیدم. باز عمّامه گیر کرد. ایـن عمل چند بار تکرار شد. آن‌ها بـه من گفتند: شيخ، دیدی گفتیم که حضرت قبول نمی‌کند؟ در این وقت شيخ محمـّد طه بـه حضرت اباالفضل خطاب می‌کند: حالا پول نمی‌دهید، لااقل عمّامه‌ام را بدهید! تـا اين عبارت را به زبان آورد، ناگهان عمّامه باز شد و پول‌ها داخل ضریح ریخت و عمّامه بالا آمد. شیخ محمّـد طـه از این اتفاق، خیلی ناراحت شد. در همان حال ندایی شنید که می‌گفت: «نُریدُ...» که ظاهراً بشارتی به شیخ محمّد طه بود که ما می‌خواهیم بـه مقامات برسی... جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۵۶ @khoorshidmarefat