سال‌ها کار کردم و ذره ذره حقوقم را پس‌انداز کردم. با خودم گفتم هیچ چیز بهتر از طلا نیست. پس‌اندازم را طلا خریدم و گذاشتم برای روز مبادا. امروز همان روز مبادایی‌ست که سال‌ها برایش کار کردم. مگر مباداتر از امروز هم سراغ داریم؟! طلا را نذرِ پیشروی جبهه‌ی مقاومت کردم. و حالا وقتش است که نذرم را ادا کنم. با ایمان و اشتیاق و با قلبی شکسته و چشمانی اشک‌بار تصمیم گرفتم تا این هدیه‌ی ناقابل را تقدیم نگاهِ منجی عالم کنم با این امید که هیچ مظلوم و ستمدیده‌ای هیچ جای عالم نباشد. باشد که این نذر، قدمی کوچک برای نجات عدالت باشد. اهدایی خادمیار فعال و خیر شهرستان خمینی شهر جهت کمک به مردم لبنان ✅اهدا به دفتر مقام معظم رهبری