*خواستڪَارم مرا رد ڪرداما ناامید نشدم چون توڪلم فقط بر الله بود وبس ...* دوم یڪ زن توجه مرابخودش جلب کرد..آن زن یڪ آیه قرآن را تلاوت میڪرد و بارها آنرا تڪرار میڪرد *🌟 [وکان َفضلُ اللهِ علیكَ عظیما]🌟* وفضل و مهربانی بزرڪَ الله شامل حال تو شده..غم واندوه خود را با او شریڪ ڪردم مرا در آغوش ڪَرفت و این آیه را تڪرار میکرد [ولَسَوفَ یُعطیكَ ربُكَ فَتَرضی]* و بزودی الله بتو عطایی خواهد بخشیدکه ترا خشنود خواهدکرد...بعد از انجام مناسک عمره وعبادت خیلی راحت شدم و به خانه برڪَشتم ڪه ناڪَهان رحم وفضل الهی شامل حالم شد و یڪ خانوادهٔ دیندار به خواستڪَاری ام آمدند، باکمال میل و خوشحالی پذیرفتم و ازدواج ڪردیم و شوهرم مرد دینداری بود. به من و خانواده ام احترام زیادی میڪَذاشت و من نیز احترام شان را میڪردم، عمرم به ۳۶ رسید.. ماهها زندڪَیمون فارغ هرگونه از رنج ومشقت،شاد وبا ایمان ڪَذشت و محبت اولاد در دلم جا ڪَرفت وآرزوی مادرشدن داشتم . برای آزمایش نزد دڪتر مراجعه ڪردم بعد از معاینات دڪتر ڪَفت مبارڪ باشد! نیازی به معالجه نیست تو حامله هستی، .. تا هنڪَام زایمانم هیچڪَونه معاینهٔ برای تعیین جنسیت بچه انجام ندادم و هر آنچه بود را فضل الله میدانستم، بعد از زایمان ،شوهرم و خانواده اش در اطرافم نشسته ومیخندیدند... ✍ادامه دارد...