چند دلیل دارد؛
- عدم آمادگی ازدواج در زمان و سن صحیح
(عدم دریافت آموزش ها، آمادگی روحی، اجتماعی، برنامه های زندگی و تحصیلی و شغلی و مهارتی)
مثلا جوانی که تازه 30 سالگی به این فکر میکند که باید بالاخره روزی ازدواج کند، تا آمادگی هایی ولو حداقلی را بخواهد فراهم کند بسیار دیر خواهد بود.
باید دختر و پسرانمان را از سن پایین با مهارتهای اجتماعی و فردی و شغلی و تعامل با همسر و اینگونه مهارتها آشنا کنیم تا به موقع بتوانند ازدواج کنند.
مثلا خاله بازی که دختران قدیم انجام میدادند حس مسوولیت پذیری و بچه داری و خانه داری و آشپزی را تمرین میکردند..
- به جای اینکه به نحوه صحیح ازدواج که در اسلام و نیاکانمان بوده را مد نظر قرار دهیم، به جامعه و الگوهای غلط مینگریم.
- ترس از ازدواج (که بیشتر ناشی از عدم شناخت مفهوم ازدواج و یا نداشتن مهارتها است.)
- انتظارات بی جا از خود و همسر آینده مان داریم.
قرار نیست پسر تا خانه خوب و ماشین خوب و شغل خوب و مدرک تحصیلی عالیه نگرفته مجرد بماند. این دقیق مغایر دستورات دینی ماست.
بلکه با بلوغی نسبی و حداقلی از همه شرایط فردی و اجتماعی باید تن به ازدواج داد و کم کم و به مرور شرایط را بهتر نمود.
ازدواج را خوب نفهمیده ایم.