محمد تقی مجلسی :
در اوایل جوانی وبلوغ همه دغدغه ذهنم این بود که خدا را از خودم راضی نمایم تا جایی که نماز های خود را اعاده میکردم
روزی در حالت بین خواب و بیداری (مکاشفه) حضرت حجت را در مسجد جامعه قدیم اصفهان ملاقات کردم
از ایشان خواستم تا کتابی به من معرفی نمایند تا با خواندنش بفهمم
خدا را از خود راضی کرده ام
ایشان مرا به سوی مولا محمد تاج راهنمایی کردند نزد ایشان رفته و کتاب را گرفتم کتاب دعا بود با خوشحالی به سوی مسجد بر گشتم اما خبری از حضرت نبود
نگاه کردم دیدم آن کتابی که حضرت عنایت کردند نیز در دستم نیست تا اذان صبح از ناراحتی این واقعه گریه کردم صبح گفتم شاید منظور استادم شیخ بهای باشد خدمت ایشان رسیدم با توضیحاتی که داد آرام نشدم یاد شخصی به نام مولا حسن تاج افتادم خدمت ایشان رسیدم چند کتاب به من دادن نگاه کردم یکی از آنها همان کتاب دیشب بود خیلی خوشحال شدم آن کتاب صحیفه سجادیه بود