💠 ! 🍃یکبار حرف از نوجوان ها و بود. ابراهیم گفت: زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم.😞 🌓شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت از خدا نخواندم و خوابیدم. 🌀به محض اینکه خوابم برد،در عالم رویا پدرم را دیدم! 🚪درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد.😠 روبروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم.😮 👀نگاه پدرم حرف های زیادی داشت! هنوز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و را خواندم. 📚سلام بر ابراهیم /ج۱ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄