خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌سی‌ام🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /جانانه/ همرزم یک:هوا چقدر سرد
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /شهادت وارانه/ همرزم یک: داداش یک نوشابه میری سر کوچه بخری؟😁 همرزم دو:بامزه😂 پارچ آب و بده اینور🤨 همرزم یک: عجب ناهاری شده😋 بابک: داداش برنج برام کم بکش که برای بقیه بمونه🍚😄 ( ناگهان😨خمپاره ای می آید وسط سفره😱خاک وحشتناکی بلند می‌شود🌪حمله ای از سوی داعش صورت می‌گیرد😓) صدای بیسیم:آقا چی شد؟؟😦 بابک: یا زهرا... یا زینب..🥀🍂 همرزم دو: بیاین کمک...بیاین اونور😭 همرزم یک: کمک کنید بابک و بزاریم آمبولانس🚑 همرزم دو: یا خدا یا مهدی😞😥 در آمبولانس👇🏻 فرمانده / سر بابک رو میگذارد روی زانویش 😭 بابک هیچی نیست ( با گریه و بغض) انقدر دوست های ما بودن که دست و پاشون قطع شدن چیزی نیست خوب میشی😄😭 بابک:( به سختی😓)عمو شاهین یک تماس با بابام بگیر فرمانده: نگران نباش داریم میریم بیمارستان حرف نزد خون داره ازت میره🤫 بابک: عمو جان به مادرم بگو منو ببخشه یک بار فقط به حرفش گوش ندادم😭😣 بگید منو حلال کنه... مادرم دوست داشت من زن بگیرم... دوست داشت عروسی منو ببینه..😞 فرمانده: ان شاءالله میری رشت دل مدرتو شاد می‌کنی.😊 بابک : به پدر و مادرم بگید منو حلال کنه ...یا زینب.. یا مهدی..🕊🥀 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---