👆🏻👆🏻👆🏻. . 👆🏻👆🏻👆🏻 😍آشنایی عمو شاهین و بابک جان 😍 🦋داشتم درباره این اتفاق با فرمانده صحبت می کردم که ب ده تا نیرو جوان نیاز دارم بریم مهمات ها بیاریم 🕊همانطور ک از کنار چادرها میگذشتیم یهو بابک با شنیدن این حرف و اینکه میدونست جاهایی ک ما میریم خطرناکه 🌹دستش از چادر بیرون اورد و گفت عمو شاهین... ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄