💕💕 می گفت: من و همسرم از این که پسرمان در پانزده سالگی خیلی کسل و بی حوصله بود، ناراحت و غمگین بودیم. او بیشتر مواقع در حال درس خواندن بود و گاهی تلوزیون می دید یا با کامپیوتر کار می کرد. دوست آنچنانی هم نداشت، فقط یک همکلاسی داشت که مدتی بود با او قهر کرده بود. اما او را از کوچکترین فعالیتی منع می کردیم و به محض این که تصمیم می گرفت کاری را در منزل انجام دهد یا با دیگران بازی یا تفریح کند، بر سرش فریاد می زدیم و می گفتیم که برو درس هایت را بخوان. یک روز وقتی برای خرابی برق از دفتر فنی، یک تکنسین تقاضا کردم با کمال تعجب دیدم نوجوانی پانزده شانزده ساله را فرستاده اند. ابتدا تصمیم گرفتم با دفتر تماس بگیرم و از این بابت شکایت کنم. ولی همسرم مانع شد و از من خواست کمی صبر کنم تا ببینیم چه می کند. وقتی او با مهارت و خلاقیت فراوان کار کرد و عیب ها را برطرف نمود. از توانایی اش بسیار متعجب شدم و تحسینش کردم. عجیب تر آن که فهمیدم از چهارسالگی بدون پدر بزرگ شده و از هشت سالگی هم درس می خوانده و هم سر کار می رفته و زندگی مادر و برادر و خواهر کوچک ترش را نیز اداره می کرده و به گفته خویش از کلاس اول دبستان تا کنون همیشه شاگرد اول بوده است. وقتی بیشتر سوال کردیم متوجه شدیم بسیار با ایمان و اهل نماز و روزه است و در ضمن هفته ایی یک بار با دوستانش به کوه نوردی می رود. پس از رفتنش من و همسرم دریافتیم که چقدر در تربیت فرزندمان خطا کرده ایم. نکته ی ظریف: تجربه شکست، یعنی خط خوردن یکی از راه های غلطی که ما را به موفقیت و پیروزی نمی رساند. 🗳 دوستای درسخون و باهوشت رو به کانال دعوت کن 🤓👇 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ @klase1_12/3 کلاس اول تا دوازدهم