☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت ۱۹ ☀️☀️☀️ 🌸 ناگهان ، صدای جیغ و فریاد شنیدند . 🌸 شیعه فاطمه و زهرا خانم ، 🌸 سرشان را به طرف صدا چرخاندند . 🌸 یک مغازه ای را دیدند 🌸 که در حال آتش گرفتن بود . 🌸 یکی تلاش می کرد 🌸 تا شلنگی را به آب وصل کند 🌸 یکی از مغازه خودش ، 🌸 کپسول آتش خاموش کن آورد 🌸 یکی با سطل ، آب می آورد و می ریخت . 🌸 شیعه فاطمه ، به آسمان نگاه کرد . 🌸 ناگهان ابری آمد 🌸 و بر بالای مغازه آتش گرفته ، ایستاد 🌸 و شروع به باریدن کرد 🌸 آنقدر بارید تا همه آتش ، خاموش شد 🌸 زهرا دوباره مات و مبهوت ، 🌸 به شیعه فاطمه نگاه کرد . 🌸 و به یاد حرفهای علامه حسن زاده افتاد 🌸 که می گفت : 🕌 آقا جعفر ، حاج خانم ! 🕌 دختر شما شیعه فاطمه ، 🕌 یک هدیه‌ ای از آسمان است ؛ 🕌 یک فرشته است که از آسمان فرود آمده 🕌 یک فرشته واقعی . 🕌 این دختر با دعای امام زمان عجل الله فرجه ، 🕌 به شما هدیه داده شده . 🕌 همان شب قدر ، که از ته دلتان ، 🕌 بالحجه بالحجه می گفتید 🕌 پس قدر شیعه فاطمه را بدانید . 🕌 او از آسمان ، برای شما به زمین فرستاده شد 🕌 در ضمن ، این بچه ، چیزهایی می بیند 🕌 که آدمای معمولی نمی بینند . 🕌 چیزهایی می داند که بقیه نمی دانند . 🕌 قدرتهایی دارد که کسی ندارد 🕌 ولی باید مواظب باشید 🕌 که کسی از این قدرتها مطلع نشود 🕌 تازه او هنوز بچه است 🕌 هر چه بزرگتر شود ، 🕌 قدرتش هم بیشتر می شود . 🕌 و استعدادهایش ، فعالتر می گردند . 🌸 آقای حسن زاده ، 🌸 در حال توصیف شیعه فاطمه بود 🌸 که جعفر و زهرا ، 🌸 با تعجب ، به ایشان نگاه می کردند 🌸 و باور اینکه ، شیعه فاطمه ، یک فرشته است 🌸 برای آنها ، خیلی سخت بود . 🌸 سپس آیت الله حسن زاده ، 🌸 صفات فرشتگان را برای آنها بیان کرد 🌸 تا بلد باشند چگونه با شیعه فاطمه رفتار کنند 🌸 زهرا ، با صدای جعفر ، به خودش آمد . 🌸 جعفر ، از کبابی آمده بود و با تعجب گفت : 🌷 زهرا خانم ، شما فهمیدید چی شده ؟! 🌷 معلوم هست اینجا چه خبره ؟! 🌷 یه بچه تو هوا دیده شده 🌷 یه ابر هم بالای آتیش اومد 🌷 اینجا دیگه کجاست ؟! 🌷 شهره یا جادو خونه است ؟! 🌸 جعفر در حال حرف زدن بود 🌸 اما زهرا خانم ، هنوز ، حواسش به او نیست . 🌸 و به شیعه فاطمه زُل زده بود . 🌸 جعفر هم به شیعه فاطمه نگاه کرد و گفت : 🌷 پس کار تو بود . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ ✍ نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399