⚠️هشدار به مامانای گل و گلاب و باباهای عزیز🌱
داستان ترانه«23»
گریه هام دل سنگم آب میکرد اما اون نامرد اصلا ککشم نگزید
من بدبخت از این همه بی حرمتی نابود
میشم
اومد جلو تهدید وار گفت:
جیغ و داد کنی پسرم بیدار بشه
بدخواب بشه با من طرفی
روزگارت سیاهه
وسیله هاتونو پرت میکنم تو کوچه فهمیدی؟
قدرتم کمتر از این حرفا بود با التماس گفتم عمو هوشنگ نکن
جون امیر علی تو رو هر چیزی که می پرستی ولم کن. !!
دستشو گذاشت رو دهنم و با تمام قدرت بهم تعرض کرد
و واسه چند لحظه نزدیک بود جونمو از دست بدم
و من به این فکر میکردم که چه مرد کثیفی شوهرخالم بود
@kodaknojavan🌿🌷