هدایت شده از مامان حنای قصه گو
قصه‌ی «ماهی کوچولو و دریا» روزی روزگاری، در اعماق دریا، ماهی کوچولویی به نام نوری زندگی می‌کرد. نوری همیشه می‌خواست دریا را بیشتر بشناسد و جاهای جدید کشف کند. اما ماهی‌های بزرگ‌تر همیشه به او می‌گفتند: "دریا خیلی بزرگ و خطرناک است، نوری! نباید از خانه‌ات دور شوی." یک روز، نوری تصمیم گرفت شجاع باشد و به سفر برود. او به مادرش گفت: "من می‌خواهم دنیا را ببینم و یاد بگیرم." مادر نوری با نگرانی گفت: "مواظب خودت باش، نوری. همیشه به یاد داشته باش که ما دوستت داریم و منتظر برگشتنت هستیم." نوری به راه افتاد و در طول سفرش، با موجودات دریایی جدیدی آشنا شد. او با صدف‌ها، خرچنگ‌ها و عروس دریایی‌ها دوست شد و از هر کدام چیزهای جدیدی یاد گرفت. هر روز، نوری چیزهای جدیدی می‌دید و از ماجراجویی‌هایش لذت می‌برد. یک روز، نوری به جایی رسید که آب خیلی گرم و عجیب بود. یک لاک‌پشت بزرگ به او گفت: "مواظب باش نوری، اینجا منطقه خطرناکی است و باید برگردی." نوری با خود فکر کرد که دیگر وقت آن رسیده تا به خانه برگردد. او از لاک‌پشت تشکر کرد و به طرف خانه‌اش برگشت. وقتی به خانه رسید، ماهی‌های بزرگ‌تر از او پرسیدند: "نوری، چطور بود؟" نوری با لبخند گفت: "دریا بزرگ و شگفت‌انگیز است. اما مهم‌تر از همه، این است که همیشه به یاد داشته باشیم که به خانه و خانواده‌مان بازگردیم." *پیام داستان:* شجاعت و ماجراجویی مهم‌اند، اما مهم‌تر از همه، اهمیت خانه و خانواده است. ♡مامان‌حنای‌قصه‌گو♡ ☆https://eitaa.com/story555