🖍قسمت دوم
خبر ارتحال امام
🌷 جنگ که تمام شدهرچند منطقه ما همچنان آلوده به وجود ضد انقلاب بودولی محمدباقر توانست نفسی تازه کند و به فکر تشکیل خانواده بیفتد من و مادرش هم آستین بالا زدیم و پسرم در همان شهرستان سقز ازدواج کرد، اما به دلیل عدم تفاهم فکری و اخلاقی آن وصلت یک سال بیشتر طول نکشید و منجر به طلاق شد. پسرم با تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود و به امام و سپس مقام معظم رهبری عشق میورزیدسال ۶۸ که خبر رسید حضرت امام فوت کردهاند محمدباقر بسیار ناراحت شدباشنیدن این خبرسریع خود را به تهران رساند و درمراسم تشییع پیکر امام شرکت کرد بعد که به کردستان برگشت آدم دیگری شده بود باشنیدن خبرجانشینی مقام معظم رهبری خیلی خوشحال شداما پسرم خودش راجامانده قافله شهدا وامام خمینی (ره) میدانست بنابراین باجدیت بیشتری به مبارزه باضد انقلاب می پرداخت.
آخرین دیدار
🌼 یادم است محمدباقر تنها یک روز قبل از شهادتش،برای دیدار با ما و اقوام به شهر بیجار آمده بود. همه را دور خودش جمع کرد و با ماشینی که باخودش آورده بود مادرش را بیرون برد. همسرم میگفت آن روز داخل شهر همه خیابانها را دور زدیم تا جایی که خسته شدم و گفتم پسرم به خانه برگردیم اما محمدباقر رو به من کرد و گفت: «مادر صبر کن! شاید این آخرین دیدار باشد.»فردای آن روز صبح زود بیدار شدنمازش را خواند و رفت بعدازظهر همان روز به شهادت رسید.
کتابخانه محمدباقر
🌷 وقتی انقلاب اوج گرفت برادرم ترک تحصیل کرد و در تمامی تظاهرات و راهپیماییها شرکت فعال داشت همچنین مردم را علیه رژیم شاه تحریک میکرداز همان زمان وارد مبارزات شد و به نیروهای انقلابی پیوست و شبانهروز درصحنههای انقلاب درمساجد و اماکن به طور مستقیم حضوری فعال داشت محمدباقر در پخش اعلامیهها و عکسهای امام (ره) نقش بسزایی داشت بعد از انقلاب میخواست وارد سپاه شود امابه خاطر سن کمش موفق نشد و به صورت افتخاری در کتابخانه سپاه خدمت کرد برادرم به مطالعه علاقه زیادی داشت کتابهایی نظیر مفاهیم قرآن، کتابهای مذهبی و همین طور کتابهایی از شهیدان مطهری و بهشتی را مطالعه میکرد حتی یک کتابخانه شخصی داشت که در آن ۵۰۰ جلد کتاب نگهداری میکرد برادرم به ورزشهای رزمی و کوهنوردی علاقه داشت. در نماز جمعه شرکت میکرد و در ماه رمضان کلاسهای فوقالعاده برای بچههای مذهبی مسجد برگزار و همیشه توصیه به خواندن نماز اول وقت میکرد در تشییع پیکر شهدا شرکت میکرد و در خواندن ادعیههای دینی در مسجد حضوری فعال داشت سرانجام سال ۱۳۶۰ در ۱۷ سالگی به جبهه رفت
مجروحیت پی در پی
🌼 هدف برادرم ازجبهه رفتن دفاع از ارزشهای اسلامی بودمحمدباقر خودش را مطیع امام (ره)میدانست وفتوای امام (ره) راجع به جهاد را تبلیغ و خودش هم عمل میکرد.میگفت من به عنوان یک سپاهی این را وظیفه شرعی میدانم و تا آخرین قطره خونم میجنگم. شهید درسال۶۱ عضو فعال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد در شهریور ۶۲ دوباره به جبهه اعزام شدعلاوه بر رشادتهایی که در جبهههای نبرد داشت در پشت جبهه هم ازهیچ کوششی دریغ نمیکرد و با توجه به تخصص خاصی که در زمینه آموزش نظامی داشت به آموزش نظامی نیروهای بسیج و سپاه میپرداخت در تاریخ پانزدهم آبان ۶۲ در منطقه عملیاتی سومار به علت اصابت ترکش به ساق پای راست مجروح شد که بعداز چند روز استراحت دربیمارستان به منزل منتقل شد وبعد ازاستراحت کوتاه دوباره به جبهههای سومار برگشت بار دیگر در یک درگیری دیگر در منطقه عملیاتی سومار در تاریخ سیزدهم دی۶۲ به علت اصابت ترکش به ران پای چپش مجروح شد.
محسن میرزایی همرزم شهید
🌷 روحیه ایثار محمدباقر به حدی بودکه حاضر میشد خودش را به خاطر آسایش دیگران متحمل رنج و زحمات کند. یک روز در میدان تیر، یکی از سربازها تیر خورد مسئول میدان اجازه نمیدادکه سرباز تیر خورده را به بیمارستان انتقال دهند و میخواست مشخص کند چه کسی او را زخمی کرده است در این هنگام شهید محمدباقر منصوری به خاطر آنکه سرباز درد زیادی را تحمل نکند و جان سالم به در برد، به مسئول میدان گفت شما فرض کنید من او را زدم اجازه بده سرباز را زودتر به بیمارستان ببرند. مسئول میدان گفت تو مسئولیت او را قبول میکنی؟ محمدباقر بدون اتلاف وقت قبول کرد و سرباز رابرداشت و به بیمارستان برد اما متأسفانه آن سرباز فوت کرد شهید محمدباقر منصوری به خاطر همان موضوع چند ماه بازداشت شد.
شهادت
🌼 محمدباقر پشت قرآنی که همیشه تلاوت میکرد، نوشته بود«خدایا رزق من را شهادت قرار بده»او عاشق شهادت بود و سالها در پی آن، کوههای غرب و بیابانهای جنوب را طی کرده عاقبت هم خدا شهادتش را سالها بعد از اتمام دفاع مقدس نصیبش کرد سرانجام در چهارم مهرماه سال ۷۱ در درگیری با ضد انقلاب به شهادت رسید.
🇮🇷کانال کهنه سربازان ایران🇮🇷
@kohnesrbazaniran