فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرلوحه‌ها 🌀 پایان اپیزود بهشتی با آن قد بلند و محاسن پر، از دور هم شناخته می‌شد. برای مردم عجیب بود که یک آخوند معمم کیف چرمی به دست بگیرد، کفش ملی پا کند و ساعت مچی به دست ببندد. آن روز در گرگ و میش صبحگاهان در همان حیاط مدرسه قدم میزد. طلبه های جوان خواب بودند. صدای برگ های خشکیده در زیر قدمهایش، جانش را صفا می‌بخشید. چهارباغ هم خلوت بود. از در مدرسه بیرون آمد. نگاهی به آسمان کرد و ذکری زیر لب زمزمه نمود. به‌ چشم ‌می‌آمد. چه کسی می‌دانست این جوان معمم و لاغر، سی سال بعد نظریه پرداز مردمی ترین انقلاب تاریخ خواهد شد و قانون اساسی یک کشور را تدوین خواهد کرد؟ اما او خوب می‌دانست که رسالتی بر دوش دارد که سنگینی آن با هر نفس بیش از قبل حس می‌شود. حالا می‌توان تصور کرد سید محمد هم می‌توانست دلش را به دم پختک های مادرش معصومه خانم و طراوت زاینده‌رود خوش کند، یک حجره در میدان شاه بگیرد و بچسبد به کار و یا مثل سایر طلاب مدارس علمیه مسجدی پیدا کند و سرش را در یک گوشه از اصفهان گرم کند به کارهای معمولی! اما سید محمد بهشتی، بزرگتر از دنیایی بود که در آن می‌زیست. او رسالت خویش را در ساختن جهان دیگری می‌دانست. برای همین است که کلام و رفتار او را، معیار تمام افعال و رفتارهای امروز خویش قرار می‌دهیم. ده لوح از او تقدیم به تمام حق طلبان تاریخ و خانواده‌ای که آن را می‌نامیم. به ما بپیوندید: 🔹@kohpayegov