#گلچین
🌹 👈 داستانی زیبا و عبرت انگیز
🌺 🌸 شخصی گفت در مسجد به انتظار نماز مغرب نشسته بودم ، نماز برپا شد و نماز را خواندیم ، بعد از آن به یک طرف خود نگاه کردم جوانی با موهای بلند و شلواری تنگ جین نظر مرا به خود جلب کرد !
🌺 🌸 رکعتی از نماز جماعت را از دست داده بود و دیر رسیده بود ، کنار من پیرمردی نشسته بود که او هم متوجه سرو وضع آن جوان شد ، به او نگاهی انداخت و رو به امام جماعت بلند داد زد : می بینی بعضیها فکر میکنند وارد سینما شده اند و حرمت مسجد را نگه نمیدارند ، مسجد را با سینما اشتباه گرفته اند !!
👈 جوان با شنیدن این حرف عرق بر پیشانیش نشست و نماز را ناقص تمام کرد و به سرعت از مسجد خارج شد !
🌺 🌸 بعد از آن امام جماعت چه گفت؟!
آیا فکر میکنی امام این حرف پیرمرد را نصیحت برای آن جوان دانست یا سبب تنفر او از مسجد یا نفرینش کرد ؟!!
👈 نه به الله قسم آن امام حکیم بلندگو بدست گفت : به الله قسم امروز احساس خوشبختی کردم که این جوان به مسجد آمده و پشت سرمن نماز خوانده است جوان پاکی که برای الله آمده است ! سپس برایش دعای خیر کرد و از مردم نیز خواست که جوانان را مسجد نرانند .
🌺 🌸 بعداز مدتی آن جوان در حالیکه موهایش را کوتاه کرده بود و لباسی زیبا و مناسب برتن داشت پشت امام نماز خواند و به او سلام کرد و گفت : آیا مرا میشناسی؟
گفت خیر !
👈 گفت : من همان جوانی هستم که چنین پوشش نامناسبی داشتم و امروز خوشحالم که شمارا دو باره میبینم، سپس گفت: آنروز من از کلام پیرمرد شرمنده شدم و کنار مسجد ایستادم و حرف شما را شنیدم و احساس کردم که میکروفون را برداشته اید که نفرینم کنید، یا به من ناسزا بگویید در حالیکه شنیدم دعای خیر برایم کردید و کلمات قشنگی بر زبان آوردید، وقتی آن کلمات زیبا را شنیدم توبه کردم و از پوشیدن لباس نامتعارف که مناسب نیستند دوری کردم، خدا تو را خیر دهد !
👈 این اخلاق پیامبرمان است ، مردم را متنفر نمیکرد بلکه آنهارا تشویق میکرد و بشارت دهنده بود .