😱😱  😵😵 ماسه تا رفیق بودیم با هم که حسابی خرابکاری‌ های زیادی میکردیم و خیلی گناه های کبیره ای انجام دادیم و حداقل روزی یک بار ناموس مردم رو مورد اذیت قرار میدادیم یک شب من خودم تنها بودم و حسابی دلم میخواست که کسی رو اذیت کنم.رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم تو یه راه یه دختر چادری دیدم که داشت برای عزاداری امام حسین علیه السلام  به مسجد می رفت رسیدم بهش به هزار زور و التماس تونستم سوار ماشینش کنم وقتی سوار ماشینش کردم بردمش........❌📛♨️😱 ادامه این داستان را در کانال زیر بخوانید👇👇🌷بصیرت عاشورایی_سروش https://sapp.ir/joingroup/dhvU3e8xEpZ0HGQtusCR4SFoسنجاق شده