سر قبر نشسته بودم..
باران می آمد؛ روی سنگ قبر نوشته بود:
🌷شھید مصطفی احمدی روشن..🌷
از خواب پریدم!
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود،
ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم..
زد به خنده و شوخی گفت:
بادمجون بم آفت نداره. ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم:
کی شھید میشی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : ۳۰سالگی..
باران می بارید؛ شبی که خاکش می کردیم..
همسر شھید مصطفی احمدی روشن