【علمداࢪکُمیل🇮🇷】
اویس‌شده‌بود؛دنبال‌پیامبرڪہ‌نہ،امّادر پے‌‌ذریہ‌ۍ‌پیامبر‌مے‌گشت.آن‌هم‌دورازشهر ودیارخودش.گفتہ‌بودندبر
پرستاردل‌بہ‌دریازدوگفت: _سعیدراببرجمڪران. . . مادرسرش‌رابال‌آوردوزل‌زددرچشمان‌پرستار. مهربانے‌چشمانش‌راباورڪرد،نامِ‌جمڪران، مثل‌آب‌خنڪے‌بودبرایش.چہ‌بودڪہ‌تاحالا ندهده‌ونچشیده‌بود؟! دست‌گرفت‌بہ‌زانوانش‌وبلندشد،ایستاد مقابل‌اووگفت: _این‌جمڪران‌چیست؟شربت‌‌یاقر‌ص‌است. هرچہ‌هست‌من‌همین‌رابراۍ‌سعیدم‌میخواهم! دلش‌فریادمیزدڪہ‌امیدداشتہ‌باش،دواۍ‌درد سعیدهمین‌است.پرستارگفت‌نہ‌قرص‌است‌و نہ‌شربت،مسجدۍ‌است‌بہ‌نام‌امامِ‌زمان.عج. محل‌امن‌وامان‌است.شفاۍ‌قلب‌است‌ودرمان درداست. □ مادروسعیدوآمبولانسے‌ڪہ‌بہ‌سمت‌قم راافتاده‌بودند،یعنے‌حرڪتے‌ڪہ‌‌آغازۍ داشت‌وامیدۍ‌براۍ‌ادامہ. نگاهش‌بہ‌گنبد‌طلاۍ‌فاطمہ‌ۍ‌معصومہ‌ ڪہ‌افتادزمزمہ‌ڪرد: _مے‌روم‌شفاۍ‌پسرم‌رابگیرم. ساڪن‌جمڪران‌شد.این‌آخرین‌راه‌مادرِ بلوچ‌نبود.اولین‌روزنہ‌ۍ‌نورانے‌بودڪہ دل‌هاۍ‌بسیارۍ‌راروشن‌مے‌ڪرد. اتاقے‌درمسجد،شدمحل‌استراحت‌سعیدۍ ڪہ‌نہ‌حرفے،نہ‌غذایے،نہ‌دارویے،نہ... رختخوابے‌پهن‌بودوبدنے‌پردردونحیف... فقط‌افتاده‌بودومیدید‌ومے‌شنید. وجمڪران‌باآن‌صحن‌بزرگش،باگنبد ‌فیروزه‌‌اۍ‌اش،بازن‌ومردۍ‌ڪہ‌هرروز مے‌آمدندومے‌رفتند. وجمڪران‌بابیماراختصاصے‌اش،بامادردل شڪستہ‌اش...باروضہ‌هاۍ‌فاطمیہ‌اش... ادامہ‌دارد. . . 🚫