تحلیل 🌙
آنجا که عشق معنا پیدا میکند وجود من بی معنا میشود عطری از وجود حضور تو مرا مدام به سمت خود میکشاند آنجا که همه چیز تویی همه کس تو میشوی.وسلول به سلول بدنم ازنیستی فریاد میزند. آنجا که رحمت بی انتهایت اجابت دعای من است.آنجا که تکبری نباشد غروری نباشد.خدایا خودت میدانی که هیچم هیچ.....
خدایا عشقت را درمن متجلی کن ای که عشق بنده ات را در من رسوخ کرد.خدایا میبینی ام که چقدر شکسته شدم بیش تر از این را نصیبم کن. خدایا دوست دارم در برابرت فرو بریزم تهی شوم از حس بودن. بودن من مهم نیست.مهم دست یاریگری توست آنجا که غرورم را گرفتی. تکبر مختص ذات توست. من فقط باید بنده باشم بنده ی تو. من باید اطاعت کنم اما خدایا خودت دراین مسیرکمکم کن. من دلم باعشق بنده ات عاشق شد حیا کردم دراین مسیر وگرنه که نه اورا الان درکنارم میداشتم. خدایا درمسیر کوچک عاشقی خودم راکنارگذاشتم تابنده ی دیگرت ازعشق تو سیراب شود. اوکه باشد من زندگی میکنم هرچند درکنارش نباشم .سخت است اما سخت تر آنکه هرگز نبینمش وسخت تر از همه آنکه تو را نداشته باشم.خدایا من از دلم گذشتم سختی این دل گذشتگی را به شیرینی دل بستگیت به من بچشان آنچنان که نظر لطف تو عفو من است.
میدانم نفسم گرفته میشود وقتی میگویم به اونرسم اما او که نفس داشته باشد. من هم نفس دارم. خود او نفس های زندگی من است. درست، درکنارم ندارمش اما نفس زدنش همه ی زندگی من است .خدایا همه ی زندگی ام را به تو میسپارم مارا مادامی که هستیم غرق عشق خودت بفرما.
#دل گویه های حسام الدین #
خوشه ی ماه 🌙
ط.ج.الف