بادادی که سرم زد بغضم شکست وشروع کردم به اشک ریختن.رومو ازش برگردوندم. روی کاناپه نشستم.
امیرعلی روی مبل روبه روم نشست.
_خیلی خب باشه گریه نکن.
نمیتونستم گریه نکنم.اختیار اشک هام دست خودم نبود.
عصبانی شد با کف دست چند بار محکم روی میز کوبید.
_ میدونی نمیتونم اشکهاتو ببینم دست میذاری روی نقطه ضعفم...
_چطور تحمل دیدن گریمو نداری ولی جلوی چشمم به مریم میگی عشقم؟؟؟ نمیدونی دیروز که مریم کنارت نشسته بود چه حالی شدم.
تو منو بدجوری شکستی امیر...
https://eitaa.com/joinchat/2170552385C0a48376672
وقتی پسر پولدار عمارت عاشق خدمتکار خونشون میشه و هیچ راهی برای رسیدن به هم پیدا نمیکنن😢
تا اینکه تصمیم میگیرن....