امام خوب ما علی(ع) ----- وقتی که به بازار رسید اوهو اوهو اوهو اوهو ----- صدای گریه‌ای شنید نزدیکی اش دختری دید ----- که بر زمین نشسته است مقداری خرمای خراب ----- گرفته درمیان دست فوری آمد کنار او ----- «چیه؟ چیه؟ دختر من ؟ چه طور شده به من بگو ----- گریه نکن حرفی بزن» دخترِ گفت: من کمی خرمای سیاه ----- خریده‌ام از این آقا همه خراب است ، ولی او ----- نمی دهد پول مرا (ع) همراه او ----- آمد پیش خرما فروش گفت: پول دختر را بده ----- خرمای بد هم نَفُروش خرمای خوب خرید و شاد ----- رفت سوی خانه مثل باد امام علی(ع) خنده به لب ----- به راه خود ادامه‌داد 📚الگو ایرانی @koodakAliAsghar