D1738213T13893202(Web)-mc.mp3
3.7M
👚مرد بزاز (پارچه‌‌‌فروش) طاقه‌‌‌های پارچه را بر دوش گرفته بود و شهربه‌‌شهر و روستابه‌‌‌روستا می‌‌‌برد و می‌‌‌فروخت. 🧔🏻‍♂او فروش زیادی کرده و خسته بود. چند طاقه‌‌ پارچه باقی مانده بود و بزاز آنها را بر دوشش گرفته بود و داشت برمی‌‌‌گشت. 🏇در راه سواری را دید. خوشحال شد و با خود گفت: چه خوب! او می‌‌‌تواند بار مرا بر اسبش بگذارد و من نفسی تازه کنم... 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda