. امشب آقای پدر سرکار هستن و مثل بقیه شب ها کنارمون حضور ندارن یادمه اولین شب مثل امشب که کنار هم‌بودیم و یه کوچولو تو راه داشتیم دستشونو گرفتم با ذووووووق بردمشون تو حیاط خلوت و گفتم بگو خیلییی آروم گفتن چون نمیخواستن صداشون به ساختمون و کوچه برسه میگفتن زشته خانوم😅 گفتم چه زشتی اینکه فریااااد بزنی خدای تو از همه برتر و بزرگ تره..😍 با کمی مجاب شدن با صدای بلند فریاد بزنن الله اکبر📢😭 ریختم متعجب گفتن چرا گریه🤨 گفتم پیش خدا سرافرازم کردی آقا آرزومه آرزومه آرزومه 👇 شما و بچه هامون تو کشوری که انقدر راحت میتونیم اسم خدا و اهل‌بیت مون رو فریاد بزنیم بندگی کنین و امام زمان ..✅ گفتن هعی خانوم کی ؟ ما؟ گفتم الله اکبر😉 . .