نماز ديشب نماز مي‌خواند مادربزرگِ نازم پهلويش ايستادم با چادرِ نمازم او حمد و سوره را خواند خيلي بلند و زيبا من ياد مي‌گرفتم از او نماز خود را بعد از نماز بوسيد پيشاني مرا زود چون اولين نمازم ديشب کنار او بود