داستان کودکانه 🤩
🦁شیر 🐺 گرگ 🦊 روباه
روزی از روزها شیر و گرگ و روباهی برای شکار به کوه رفتند، تا با همکاری یکدیگر بتوانند شکار بزرگ و خوبی داشته باشند.
شیر حیوان مغرور و بزرگ جنگل بود و همراهی او با گرگ و روباه کار مهمی بود، سرانجام آنها توانستند گاو کوهی، بز و خرگوشی را شکار کنند سپس به جنگل برگشتند.
مدتی گذشت و گرگ و روباه منتظر بودند تا شیر که سلطان جنگل است اجازه به تقسیم شکارها دهد..
شیر وقتی حال آن ها را دید رو به گرگ کرد و گفت:آیا تو می توانی به عدالت این شکارها را تقسیم نمایی؟
گرگ کمی فکر کرد و گفت:
گاو کوهی برای شما چون بزرگ است و بز برای من و خرگوش هم برای روباه.
شیر عصبانی شد و به او حمله کرد و او را از پای درآورد.
مدتی گذشت و شیر روبه روباه کرد و گفت: آیا تو می توانی به عدالت این شکارها را تقسیم کنی؟
.روباه زیرک کمی فکر کرد و گفت: بله ای سلطان بزرگ، گاو کوهی برای صبحانه سلطان و بز برای ناهار شما و خرگوش هم برای شام شما..
شیر که از حرف های روباه خوشش آمده بود خنده ای کرد و گفت: آفرین چطور به این خوبی توانستی تقسیم کنی؟
روباه درجواب گفت: سرنوشت گرگ مرا پند داد.
شیرهم به خاطر اینکه روباه به او محبت داشت تمام شکارها را به او بخشید..
روباه هم خدا را شکر کرد که شیر بعد از گرگ از او سوال کرد و از اینکه توانسته بود جان سالم به در ببرد خوشحال شد و تمام شکارها را بدست آورد و سالیان سال در جنگل راحت زندگی کرد.
✅ مجله کودکانه
فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو
آنچه شما دوست دارید 🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@koodaks
#کودک #قصه #بازی