توی کانال بودیم ، صورتا خاکی ، لباس ها گِلی ، لبا خندون ! انگار داشتن بهشت میدیدن .
-
هرکی پلاک میکند و مینداخت وسط کانال و میرفت توی دل دشمن ...
یکی هم چشم انتظار دم حیاط تا برگرده!
بهش گفت بود زود برگرد چشم منو به در خشک نکنیااا!
_
چند سالیه که مادر قاب به دست تو کوچه پس کوچه های انقلاب پرس میزنه که شاید عزیز دردانه اش مهمان خانه آجری قدیمی با حیاط سرسبزش بشود و بویش محله را فرا بگیرد!
...
امان از انجایی که عزیز دردانه اش پلاکش را کند و گمنام روی زمین طلا گرفته شد و خوابید!
#خادم_الشهدای_استان_آذربايجان_شرقي
@koolebar_azsh