🥀 عرفه را خوانده و نخوانده توی مسیر افتاده‌اند. قافله‌ای طویل. با صدای جرس شتران. بزرگ‌مردی با وقار، ردای سبز بر دوش، پیشاپیش کاروان می‌رود و بلندقامتی استوار، عَلَم بر دوش، به گامی در پسِ‌ او. اهل حرم، به جهازهای پرده‌پوش شتران؛ مشک‌های آویخته از زین اسبان، هنوز پُر. احترام هنوز برجا. آن سوتر اما، سر سفیر بر سرنیزه است و پیکرش از بام دارالاماره میان بازار افتاده. وصیت‌نامه در جیب: «به پسرعمویم بگویید که راهِ آمده را بازگردد. زبان‌ها با اوست ولی شمشیرها بر او». (ع) @koolebar_azsh