باسمه تعالی
(ن والقلم و ما یسطرون )قسم به قلم و نوشته ها که از عظیم ترین نعمات الهی است.
چه ارزشی بالاتر از اینکه اول معلم انسان ، به قلم و نوشته ها یش سوگند یاد میکند .
قسم به قلمی که جهت و محتوایش مبارزه با ظلم و جوهره آن عدالت طلبی و سعادت طلبی است و الا هر قلمی شایسته سوگند الهی نخواهد بود.
اگر در احادیث (مداد العلما افضل من دما الشهدا) آمده است و یا اینکه امام راحل (ره) میفرمایند : «شهدا را قلمها میسازند و قلمها شهید پرورند» قطعا آن قلمها ، قلمهای متعهد است، که برنده تر از هر سلاح و تیغی است که اگر در دست زنگی مست قرار گیرد ، خطرناک تر است .
در ارزش علم نیز همان بس که طلب آن بر هر مسلمانی واجب است و خداوند پیامبر رحمت را با «اقرا» صاحب رسالت می کند ، زیرا که انسان همه اندیشه است . به قول مولوی:« ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای».
و اگر «علم» با «دین » همراه شود به دو نیاز اساسی انسان ،هدف از زندگی و ابزار رسیدن به آن را پاسخ خواهد داد.
به تعبیر شهید مطهری :
«علم» ابزار میسازد و «ایمان» مقصد .
«علم» سرعت میدهد و «ایمان» جهت.
«علم» انقلاب درون است و «ایمان» انقلاب برون .
«علم» طبیعت ساز است و «ایمان» انسان ساز.
والا جدایی هر دو روشهای غلط کلیسا در عصر حاکمیت کشیشان که حاصل تحریف بود و مردم علم زده ی فراری از مذهب را تکرار می کند که هر دو اشتباه کردند و دریغ بر بشر که بهخاطر همین اشتباه چنین جریمه می دهد.!!!
و اگر «علم»و «دین» با هم شوند رنگ «عشق» لازم دارد تا حماسه آفریند و جاودانه بماند والا تنها با مدرسه و مسجد به کمال نخواهد رسید . همانگونه که امام راحل (ره) آن عارف بالله فرمایند:
در میخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
و این «علم » و «دین» و «عشق» باید به «بیان » آید که زکات علم شود و آن خود وجه ممیزه انسان و حیوان است که در نگاه منطقیون انسان ، حیوان ناطق است که خداوند این ویژگی را در نهاد انسان نهاده است.
«الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان».
و «بیان»قدرت اعجاز دارد که به قول حافظ علیه الرحمه (غلام آن کلماتم که آتش افروزد) و این «تبیین» گاهی با زبان است و گاهی با وعظ و خطابه و کاریکاتور و فیلم و ...
و اگر قدرت «علم» و «دین» و «قلم» و «بیان» در وجود یک (معلم) باشد ، مکتب آن مکتب عشق خواهد بود که وجودش شمع جمع و مکتبش معراج عارفان خواهد بود .
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
و این معلم را و مقامش را و مکتبش را و بیان و قلمش را می ستایم که «من علمنی حرفا قد سیرنی عبدا» .
(علی حسین هاشم پور)