💞روایت شیرین همسر شهید مدافع حرم
#محمد_کامران از روز ازدواج با شهید
ساعت۲ نتایج آزمایش آماده میشو.به من گفت میایی باهم برویم؟ گفتم《با چی؟》گفت《موتور!》گفتم《ماهنوز نامحرمیم!چطور با موتور برویم؟》تازه انگار حواسش جمع شده باشد،گفت《بله.من خودم میروم.》
نتایج را که گرفت،تماس گرفت وبا صدای غمگین گفت《من عذر میخوام که اذیتتون کردم.اما نتایج آزمایشمون بهم نخورد!》فهمیدم میخواد سر به سرم بگذارد.گفتم《اشکالی ندارد.انشاءالله خوشبخت شوید.》و خداحافظی کردم.
با یک جعبه شیرینی به خانه ما آمد و گفت《فکرکنم مبارک است.》خیلی خوشحال بود.سریع گفت《برای عصر نوبت محضر گرفتم!》انگار که میخواهم فرار کنم.گفتم《حالا چرا با این همه عجله؟》آنقدر سرعت کار بالا بود که حتی وقت عقد،تنها خواهرش هم نتوانست بیاید!
💐سالروز شهادت شهید مدافع حرم
#محمد_کامران گرامی باد
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf