1⃣7️⃣1️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ عینک آزاده ✍️ نویسنده: مصطفی قاسمی 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: خوش‌بین بودن کودکان نسبت به رفتار دوستان و دیگران 🔶 قصه امشب ما در مورد یه دختر کوچولوی زود‌رنج و بدبین به‌نام آزاده‌ است. آزاده کوچولو که قدّش از همه هم‌کلاسی‌هاش کوچیک‌تر بود، همیشه فکر می‌کرد که همسایه‌ها، همکلاسی‌ها و حتی خانم معلم اون رو دوست ندارن. 🔷 بچه‌های گلم، آزاده با هیچ‌کدوم از بچه‌ها نه حرف میزد و نه بازی می‌کرد. همیشه یه گوشه‌ای ساکت و تنها بدون هیچ دوست و رفیقی می‌نشست و غصه می‌خورد. آخه فکر می‌کرد همه می‌خوان اذیتش کنن. ♦️ یه روز که خانم معلم آزاده رو دید، اون رو صدا کرد و بهش گفت: آزاده جون فردا به مامان یا بابات بگو به مدرسه بیان. 🔻 آزاده شروع کرد به گریه و التماس کردن. می‌گفت: خانم تو روخدا مگه من چه کار کردم؟ من که بچه درس خونی هستم، من که خیلی ساکتم، من که با کسی دعوا نکردم، برای چی باید مامان و بابام بیان؟ 🔹 خانم معلم گفت: نه عزیزم کی گفته من از دست تو ناراحتم؟ من فقط می‌خواستم پدر و مادرت رو ببینم و در مورد یه موضوعی باهاشون صحبت کنم. آزاده روز بعد، با مامانش به مدرسه اومد. ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://btid.org/fa/news/208255 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه‌های علمیه 🌐 btid.org