یحیی شهادت قائد عظیم حماس، یحیی سنوار داغ سنگینی بود حقیقتا. من حتی بیشتر از سید حسن برایش زار زار گریه کردم. اما سنوار بیش از همه این اوصاف اسطوره وار که برایش گفته می شود و حقیقتا هم سزاوارش است، یک ویژگی منحصر بفرد دارد. او مبدع و مبتکر طوفان الاقصی است. واژه مبدع شاید چندان رسا نباشد. در حقیقت من حیران گوشی هستم که ندای طوفان الاقصی را به جان شنید و دست به کار شد. حالا چه این گوش سنوار باشد یا محمد الضیف. فرقی نمی کند. مهم این است که طوفان الاقصی در اوج شاعرانگی است. و اتفاقا سنوار بی نسبت با شعر و هنر نبوده است. البته گوش شاعرانه داشتن لزوما به معنای اهل کتاب و هنر بودن نیست. چه بسا شاعری که بویی از شاعرانگی نبرده است. شاعر اهل انتظار است. شاعر همیشه در نقطه صفر است. او مدام بازی را از نو شروع می کند تا ما شاید در روزمرگی ها روزمرگ نشویم. به یکسال گذشته نگاه کنید ببینید چه شده است؟ همه این اتفاقات را یحیی شروع کرده است. و دوباره بازی را از نو شروع کرد. دوباره زنده مان کرد. یحیی همین است. اینها غلو سنوار نیست. ولی حس و حال ما در شهادت او فرق می کند. شاید اگر برخی از ماها در شهادت یحیی سنوار جور و طور دیگری شده ایم بی ربط با طوفان الاقصی نباشد.