کی میدونه حال منو کی میدونه چی میکشم جلوی چشمام آب میشه لحظه بلحظه مادرم سخته برام گفتنشم چه برسه به دیدنش مشکله با دردِ کمر تو کوچه ها دویدنش هیشکی کمک نکرد ، هرچی صدا میکرد اونی که نیمه شب واسه همه دعا میکرد نقش زمین شد و ، هیشکی نگفت چرا با این تن زخمی راه افتاده تو کوچه ها نمیبرم از یاد اون چشم بارونی رو نمیبرم از یاد اون بازوی خونی رو بند دوم مگه یادم میره چه جور میزد درِ هر خونه رو با گریه میخواست از همه تنها نزارن حیدرو با قد خم تو کوچه ها با چشم بارونی میرفت بس که غریبه حیدرش با بازویِ خونی میرفت جای کمک ولی ، هیزم آوردنُ آتیش زدن هم خونه رو هم سینه ی منُ دیدن که پشت در ، مادر نشسته و رحمی نکردن به پر و بال شکسته و خونه پر از دود و آتیش و خاکستر بود نیلوفرِ زخمی رویِ خاکا پرپر بود بند سوم دستم رو چشمای حسین میونِ خونه هَمهَمه دست حسین رو چشمای زینب پریشونن همه دلمو برده کربلا چادرِ خاکیت مادرم یلحظه دیدم داره میره به اسیری خواهرم محرم نداره که ، بگیره دستشو دیدم چشای زخمو قامتِ شکستشو مادر توروخدا ، توروخدا نرو نزار کارش بیافته به خرابه ها نرو حادثه های صحرا از پشت این در پیداست کوچه شروع کل دردای عاشوراست