در قامت شعرم نمیگنجد عطایت دست تو معنا کرد آقا جان کرم را هر رهگذر میبرد چیزی از بساطت گلدسته ها و گنبد ایوان و علم را در بهت ماند از حجم احسانت سلیمان چون تو کدام ارباب میبخشد حرم را؟ لطفت به این شاعر رسید ارباب جانم فضل تو امشب باز کرده دفترم را بر سفره ی مهر تو آقا قد کشیدم دارم از الطاف تو این نون و قلم را عمری میان اتش عشق تو بودم تا دست بارانت دهم خاکسترم را باران لطفت بوی سیب آورد با خود تا کربلایی کرد من را مادرم را من خاکسار خاکساران تو هستم پر کرده سوز عشق بیت آخرم را تا آسمانی تر شوم با دل بیایم باید بسوزانی خودت بال و پرم را (علیه السلام) (علیه السلام) (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/1448214528C1fcf13e198