اواخر .. شبا نمیتونست بخوابه و دائم از قطره چشم استفاده می‌کرد که شاید خوابش ببره‌ .. پاهاش تاول زده بود💔 .. چشماش سرخ از بیخوابی‌های زیاد ..💔 کمر درد شدید داشت و بعضی وقتا فیزیوتراپی میرفت .. اومده بود قم .. رفت دیدن خانواه شهید شیخ‌شعاعی .. دخترِشهید دکتر بود، چند بار به شوخی میگفت : عمو من کمرم خیلی درد میکنه من کی بیام برام کمرم؟!☺️ .. ..