خداوند متعال این‌طور نیست که نمی‌توانست برای انسان ها عالمی درست کند که هیچ درد و رنجی در آن نباشد؛ فقر نباشد؛ مریضی نباشد؛ مصیبت نباشد. اینطور نیست که از سر عجز یا از سر سوء مدیریت یک همچین عالمی به وجود آمد. اینطور نیست که خدا می خواست عالمی درست کند که در آن هیچ رنجی نباشد، نتوانست. یا مثلاً می‌خواست عالمی درست کند که هیچ درد و رنجی در آن نباشد، کار از دستش در رفت و این شد. نخیر، هیچ‌کدام از اینها نیست. خداوند متعال همین‌طور عالمی را می‌خواست؛ وَالّا عوالم بی‌درد و رنج هم دارد؛ مگر عالم ملائکه نیست؟ عالم ملائکه هیچ درد و رنجی در آن نیست؛ هیچ فقری نیست؛ مصیبتی نیست؛ گرفتاری ای نیست؛ قرض نیست. پس خدا همچین عالمی دارد؛ منتها این عالم را درست کرده، به خاطر این که انسان ها بتوانند از بین دود و آتش دربیایند و آنوقت از ملَک بالاتر برود. اگر قرار باشد که انسان بخواهد از ملک بالاتر برود، باید در این میدان مسابقه وارد بشود. وَالّا کار از دست خدا خارج نشد. «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ» خدا سوارکار است. کار از دستش خارج نشده است. ازاین‌جهت است که آدم وقتی نگاه می‌کند، می‌بیند بلاها همه‌اش حکیمانه است؛ پشت تمام سختی‌ها و بلاها همه‌اش حکمت خوابیده. برای همین هم است که عرض کردم آدم‌هایی که می‌فهمند، اهل معرفت هستند، اول‌ازهمه ماهیت دنیا را می‌فهمند که این‌طور نیست که در زندگی مشکل نداشته باشند. مهم این است که آدم با خودش کاری کند که با زندگی مشکل نداشته باشد؛ با فلک و ملک درنیفتد؛ با تقدیرات درنیفتد؛ با تقدیرات در نیفتد؛ آن‌وقت خوشی حس می‌کند؛ آن‌وقت در بین سختی‌ها خوشی حس می‌کند؛ آن‌وقت نمی‌شکند؛ افسردگی پیدا نمی‌کند. بلاها و سختی‌ها، پشتش واقعاً حکمت خوابیده است که اگر آدم بفهمد، می‌بیند از بزرگ‌ترین نعمت‌ها است، از بزرگ‌ترین نعمت‌ها! امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «ثَلاثٌ» سه چیز است، «لُو لا ثَلاثٌ» اگر سه چیز نبود، «لاِبْنِ آدمَ ما طَأْطَأ رأسَهُ شَيءٌ» اگر سه تا بلا نبود، انسان هیچ موقع جلوی خدا سر خم نمی‌کرد. سه تا بلا است که باعث می‌شود انسان جلوی خدا زانو بزند. ببینید، این بلاها این کارکرد را دارد. بعد خود حضرت فرمود: «الفَقرُ وَ المَرضُ، و المَوتُ» یکی فقر است که باعث می‌شود آدم به‌زانو در بیاید. یکی مریضی است، درد و آه است که باعث می‌شود آدم به التماس دربیاید. یکی هم مرگ است که کسی از آن چاره ندارد. شما فرض کنید اگر این سه چیز در عالم نبود، اگر در زندگی ما فقر نبود و همۀ انسان‌ها در رفاه و راحتی بودند؛ مریضی هم نبود، نه مریضی برای خود آدم و نه عزیزانش، وقتی مریضی نیست، برای هیچ‌کس نیست، هیچ مریضی هم نبود و مرگ هم نبود و همه جاودانه بودند؛ آدمی که در رفاه کامل باشد، هیچ موقع نمی‌میرد و هیچ مصیبتی هم او را به درد نمی‌آورد، آن‌وقت این خدا را بنده بود؟ این جلوی خدا زانو می‌زد؟ این کوس أنا الحق می‌زد. این ادعای خدایی می‌کرد. از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدند: آقا! برای چه خدا انسان‌ها را از عالم بالا، از عالم ارواح که نقصی نبود، پایین آورد؟ امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: اگر انسان‌ها در همان عالم بالا می‌ماندند، (همان بهشتی که آدم در آن بود که هیچ رنجی هم در آن نبود) نقص‌ها و ضعف‌های خودشان را نمی‌دیدند، ای چه‌بسا ادعای خدایی می‌کردند. اما آن‌ها را به عالمی آورد که رنج است؛ درد است؛ می‌فهمد که من چقدر نیاز دارم؛ چقدر بیچارگی دارم؛ می‌فهمد که باید التماس کند و آن‌وقت این زانو زدن و التماس کردن باعث می‌شود که از خدا چیزی گیرش بیاید. وَالّا خدا که نمی‌خواهد که مثلاً فرض کنید که تو باید جلوی من زانو بزنی؛ این که زانو بزنیم، خودمان چیزی گیرمان می‌آید؛ ولی لازمه‌اش این است که با آن بلاها این‌طوری باشیم.