✳️
برفها را آب میکردیم
قبل از عملیات والفجر10 با چند نفر از بچههای تخریب و اطلاعات مامور شدیم به سنگری بین خط خودی و عراقیها که در دست نیروهای قرارگاه رمضان بود رفته و آن را تحویل بگیریم.ساعت هشت صبح از روی ارتفاعات ملخ خور حرکت کردیم.ساعت چهار عصر رسیدیم. برف زیادی روی ارتفاع نشسته بود. حدوداً سه متر ارتفاع برف بود. ما در تیررس مستقیم عراقیها بودیم و ما را میزدند. اما به خاطر برفها در امان بودیم. وقتی رسیدیم، سنگر را تحویل گرفتیم دیدیم در داخل سنگر فقط نان خشک است. چون منطقه صعبالعبور بود، فقط در تابستان به وسیله قاطر جیره غذایی جابه جا میشد.
شبها که نگهبانی میدادیم خیلی سرد بود، بعد از نگهبانی با چکمه میرفتیم داخل کیسۀ خواب، برای خوردن و شستشوی لباس هم از برفآب میکردیم. روی یک حلبی نان میپختیم. از لحاظ معیشتی خیلی سخت بود ولی شبها دور هم جمع میشدیم و بعد از قرائت سوره واقعه، بچهها خاطره تعریف میکردند. بعضی وقتها هم سر به سر عراقیها میگذاشتیم؛ مثلا از بالای ارتفاع یک حلب پرت میکردیم پایین،عراقیها شروع میکردند به تیراندازی و ما با این کار سنگرهای آنها را شناسایی میکردیم.
#خاطرات #جانباز شیمیایی دوران
#دفاع_مقدس "محسن رسائی"
به کانال #شهدا_ایل_لری_جنوب_کرمان بپیوندید👇
🆔 @laleha_lori_kerman