تمام خوبیهای ظاهری در این پسر جمع شده بود……..در یک نگاه
عاشق شدیم…..
الحق پسر خوب و دست و دلباز و مهربونی بود……..یک سالی باهم
تلفنی دوست شدیم و بعدش پیشنهاد ازدواج داد و خیلی زود اومد خواستگاری……
بابا خیلی مخالف بود و دوست داشت درسمو ادامه بدم و برمدانشگاه…….اما من جز رسیدن به
آرسام هیچ ارزوی دیگه ایی نداشتم…
کلیککنیدبرای👈
شروعداستان 🍂
اینجا سرگذشت زندگی انسانها از زبان خودشان منتشر میشود☕️
https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c
تمامی داستان ها
واقعی میباشد
داستان فرشته👉👉