✨بسم الله رب الشهداء والصدیقین✨ 🕋 حماسه کاروان آقا اباعبدالحسین علیه السلام ویاران با وفایش🎋 ☀️روز سوم محرم سال ‌۶۱ هجرى قمرى 🏴عمربن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنی روز سوم محرم با چهارهزار سپاه از اهالی کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته‌اند که قوم بنوزهره نزد عمربن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند می دهیم که از این کار (مقابله با امام حسین (ع) در گذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنی میان ما و بنی‌هاشم می‌شود. عمربن سعد نزد عبیدالله رفت و استعفا کرد ولی عبیدالله استعفای او را نپذیرفت و او تسلیم شد. ▪️برخی از تاریخ نویسان نوشته‌اند عمربن سعد دو پسر داشت یکی به نام حفص که پدر را تشویق و ترغیب به رفتن می‌کرد تا با امام (ع) مقاتله کند ولی فرزند دیگرش او را به شدت از اقدام به چنین کاری بر حذر می‌داشت و سرانجام حفص نیز با پدرش راهی کربلا شد. ▪️از وقایعی که در روز سوم محرم‌الحرام ذکر شده این است که امام (ع) قسمتی از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع است از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز میهمانی کنند. ▪️سان بن فائد می‌گوید من نزد عبیدالله بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصدی نزد او فرستاده و از علت آمدنش جویا شدم او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده‌اند. عبیدالله چون نامه عمربن سعد را خواند، گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد! ولی حالا وقت فرا نیست. ▪️عبیدالله به عمربن سعد نوشت نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند، اگر چنین نکرد ما نظر خود را خواهیم نوشت! چون این نامه به دست عمربن سعد رسید گفت: می‌پندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست.عمربن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام حسین نرساند زیرا می‌دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد. ▪️عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، اندیشه اعزام سپاهی انبوه را در سر می‌پروراند و بعضی نوشته‌اند که مردم کوفه جنگ کردن با امام حسین (ع) را ناخوش می‌داشتند و هر کس را به جنگ آن حضرت روانه می‌کردند بازمی‌گشت عبیدالله بن زیاد شخصی را به نام سویدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در این مساله (فرار از جنگ) تحقیق کند و متخلفان را نزد او برد و او یک نفر شامی را که برای انجام امر مهمی از لشگرگاه به کوفه آمده بود، گرفته و نزد عبیدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامی را از تنش جدا نمایند تا کسی جرات سرپیچی از دستورات او را نکند! نوشته‌اند که آن مرد شامی برای طلب میراث به کوفه آمده بود. ▪️عبیدالله شخصاً از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین بن تمیم که به قادسیه رفته بود، فرستاد او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمد، سپس کثر بن شهاب حارثی، محمدبن اشعث، قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر کوفه گردش کنید و مردم را به طاعت و فرمانبردای از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمانی و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشگرگاه فرا خوانید .پس آن چهارنفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخلیه نزد عبیدالله بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه‌ها و گذرگاهها می‌گشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله تشویق می‌کرد و آنان را از یاری امام حسین (ع) برحذر می‌داشت. ▪️عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرارداد که هنگام نیاز از وجود آنها استفاده شود و هنگامی که او در لشگرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلمه تصمیم گرفت که او را ترور کند ولی موفق نشد و به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق و شهید شد.▪️▪️▪️ ✅ @Laylatolghadrnoor