شب که شد صدای تیراندازی و جیغ و داد و فریاد شروع شد. همه با ترس نشسته بودیم که صدای پاهای پوتین پوشیده ای را در راهروی جلوی درب خانه شنیدیم و ناگهان درب را با لگد باز کردند و آمدند داخل. داد می زدند و تیراندازی می کردند. یکی شان آمد داخل اتاق من و خواهرم. دست کرد کشو را باز کرد و دنبال پول و طلا و جواهر می گشت. با چشمان باز داشتیم نگاه می کردیم که چطور دارد دستبندهایمان را بر می دارد. نگاهش افتاد به ما. شاید خجالت کشید که دارد جلوی چشم ما دزدی می کند. دادی زد و ما را فرستاد به اتاق روبرو، اتاق پدر و مادرم. همه ما را جمع کردند داخل آن اتاق و در را بستند. در حال غارت بودند و هرچه می خواستند برداشتند... در لینک زیر مطلب کامل را بخوانید: libaniran.com/1393/07/08/shaqra تصویر مربوط به مزدوران لبنانی پناهنده در فلسطین اشغالی است.