توسعهنیافتگی پرداخته تا نظرها به چشماندازی معطوف شود که در عین آزادی از دوگانگی توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی، بیگانه از آن دو نباشد و این امر میتواند یکی از نمونههای تفکر نسبت به تاریخی باشد که در آن قرار داریم.
15- مسلّماً فرق بین انسانی که ایران را در جهان کنونی میفهمد با کسی که ایران را یک کشورِ جدا از جهان میشناسد، بسیار زیاد است و مخاطب این کتاب کسانیاند که نهتنها ایران، بلکه بنا دارند انقلاب اسلامی و حتی دیانت را در جهان کنونی فهم کنند، تا در این عصر حاضر باشند، زیرا ایرانِ معاصر، ایران یک تمدن و انقلاب است با ثمرات تاریخی خود در مواجهه با جهان مدرن که از آن متأثر شده و میتواند تاثیرگذار باشد و معنای حضور در جهان بین دو جهان در این رابطه معنا دارد که انقلاب اسلامی میتواند در این جهان شرکت کند بدون آنکه منفعل باشد.
16- کتابی که در مقابل خود دارید با این سؤال روبهرو است که در ایرانِ اکنون، نقش اساسی را چه امری برعهده دارد و چرا معتقدیم ما ضروریترین «بودنِ» خود را باید در ایران، آری! در ایران، ولی با هویت اسلامی و انقلابی دنبال کنیم وگرنه گرفتار نیهیلیسمی میشویم که جهان را در برگرفته و بیمعنایی را تا مغز استخوانها نفوذ داده و شهید حاج قاسم سلیمانی متذکر عبور از آن پوچی بود، یعنی اولاً: ما برای شروع در نقطهی صفر نیستیم. ثانیاً: نسبت به نظریهی حضور خود در این تاریخ فکر کردهایم.
17- قبل از انقلاب اسلامی، در تاریخی بودیم ماورای حضوری که فرهنگ مدرنیته برایمان تعریف کرده بود، تصوری از خود نداشتیم و امیدی برای آنکه بخواهیم انسان دیگری باشیم به سراغ ما نمیآمد، ولی با انقلاب اسلامی افقهای تازهای با نگاه آنتولوژیک و هستی شناسانه برای فهم مسائل ایران معاصر برایمان گشوده شد، تا به بودنی که مخصوص خِرد قومی و دینی ما باشد، فکر کنیم و با عقلانیتی که از گذشته ما گسسته نیست، در جهان امروز حاضر شویم و بشری باشیم عبورکرده از نیهیلیسم که تنها چنین بشری و بشر واقعی است از آن جهت که توانسته به جای اسارت در نیهیلیسم و یا فرار از آن، از آن عبور کرده باشد.
18- کتاب «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی بین دو جهان» میخواهد جوابگوی این پرسش باشد که چه فهمی باید از خود و از ایران و از دیانت در این تاریخ داشته باشیم، تا بتوانیم در این تاریخ، آری! در این تاریخ، ولی با هویت قدسی زندگی کنیم؟ شواهدی در کتاب به میان آمده است که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» نهتنها خودشان چنین فردی بودند، حتی چنین راهی را روبهروی ما گشودند و آن نوعی جهانمندی است در مقابل جهانمندیِ مدرن و اینکه معیارهای توسعهیافتگیِ جهان مدرن، توسعهیافتگی ما نیست، هرچند نباید از توسعهیافتگی جهان مدرن بیگانه بود ولی ما به آن نوع توسعهیافتگی یا پیشرفتی نیاز داریم که با گذشتهی تاریخی خود در آن حاضر باشیم و این حضور، با حضوری که امثال ژاپن و یا کرهی جنوبی در آنها حاضر شدند، متفاوت است.
19- فهم اجتماعیِ ما نیاز به نظریهای دارد تا اولاً: بتوانیم جهان جدید را فهم کنیم تا توقف تاریخی نداشته باشیم و ایران و انقلاب را در جهان ببینیم. ثانیاً نهتنها از نقدِ ضعفهای جهان مدرن غفلت نکنیم بلکه متوجهی تراث گذشتهی خود نیز باشیم، در عین آنکه از نقد گذشتهی خود، آنجایی که باید نقد شود هم کوتاهی نکنیم. باید پرسید از چه افقی میتوان از یک طرف به جهان مدرن و از طرف دیگر جهان گذشتهی خود نزدیک شد و با افراد و افکار تعامل کرد، تا آن دو موضع در «جهان بین دو جهان» جایی داده باشند؟
از متفکرانی مثل هگل و هایدگر و دکتر داوری چه مطالبی باید برگیریم بدون آنکه مقلد آنها شویم؟ در این کتاب اگر نامی از متفکران مذکور برده میشود و در نظام اجتماعی «جهان بین دو جهان» نسبت به افکار و نظرات آنها فکر شده، این کار نه از سر تقلید از آنها بوده و نه نگاهی التقاطی صورت گرفته، بلکه مواجههی بوده برای قدمگذاردن و حضور در جهانی متفاوت، مثل رجوع فارابی به فلاسفهی یونان با حضور در جهانی که خود او آن جهان را یافته بود و مطالب آن فیلسوفان را از آنِ جهان خود کرد که آن جهان با اسلام به ظهور آمده بود.
20- اساس مدرنیته، اومانیته میباشد یعنی انسانی که در مناسبات اجتماعی خود به جای خدا نشسته و در آن صورت دیگر جایی برای خدا نیست و در این فضا حقوقِ انسانی اصالت دارد که محور شخصیت او امیال و هوسهای او میباشد. در نظریهی «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی بین دو جهان» نیز همچنان بحث در حضور انسان است، ولی بدون آنکه آن انسان احساس بیخدایی داشته باشد، بلکه برعکس انسانی در میان است که خود را در بیکرانهی حضور خدا در عالم، در نگاهی که اندیشهی «وحدت وجود» مدّ نظر دارد، احساس میکند، احساسی که از دوگانگی سوبژه و ابژه رسته است.
21- وقتی متوجه باشیم عالم انسانی آنگاه به اصالت میرسد که متوجهی