فصل [در تصور و تصديق]
هر صورت كه در قوه مدركه انسانى كه آنرا ذهن گويند حاصل شود يا تصور باشد يا تصديق زيرا كه آنصورت حاصله اگر صورت نسبت چيزى است به چيزى بايجاب چنانچه گوئى زيد كاتب است يا بسلب چنانكه گوئى زيد كاتب نيست آن صورت حاصله را تصديق خوانند و اگر آن صورت حاصله غير صورت نسبت مذكوره است آنرا تصور خوانند پس علم كه عبارت از ادراك است منحصر شد در تصور و تصديق.
فصل [در وجوه نسبت]
بعد از اين معلوم مىشود كه نسبت چيزى به چيزى خواه بايجاب و خواه به سلب بر سه وجه باشد يكى حملى چنانكه معلوم شد در مثال مذكور دوم اتصالى چنانكه گوئى اگر آفتاب بر آمده باشد روز موجود باشد يا گوئى نيست چنين كه اگر آفتاب بر آمده باشد شب موجود باشد سيم انفصالى چنانكه گوئى اين عدد يا زوج است يا فرد يا گوئى نيست چنين كه اين شخص يا انسان باشد يا حيوان پس ادراك نسبت حملى و اتصالى و انفصالى بايجاب و سلب تصديق باشد و او را حكم نيز خوانند و ادراك ماوراى اينها تصور باشد.
فصل [احتياج تصديق به سه تصور]
چون تصديق ادراك نسبت چيزى بچيزى است بايجاب يا بسلب ناچار باشد او را از سه تصور اول تصور منسوب اليه كه آنرا محكوم عليه خوانند دوم تصور منسوب به كه آنرا محكوم به خوانند سيم تصور نسبت بين بين كه آنرا نسبت حكميه خوانند مثلا در تصديق بانكه زيد قائم است ناچار باشد او را از سه تصور يكى تصور زيد كه محكوم عليه است دوم تصور قائم كه محكوم به است سيم تصور نسبت ميان زيد و قائم كه نسبت حكميه است تا بعد از آن ادراك آن نسبت بر وجه ايجاب يا سلب حاصل شود پس هر تصديق موقوف باشد بر تصور محكوم عليه و تصور محكوم به و تصور نسبت حكميه ليكن هيچكدام از اين تصورات ثلاثه در نزد اهل تحقيق جزء تصديق نيست بلكه شرط تصديق است.