1- ستمگران‌در‌شام‌اطراف‌ما‌رابا‌ شمشیرهاۍبرهنه‌و‌استوارکردن‌نیزه‌ها احاطه‌کردند‌و‌بر‌ماحمله‌مۍکردند‌وکعب نیزه‌به ما‌مۍزدندودرمیان‌جمعیت‌بسیار نگه‌داشتند‌و‌ساز‌وطبل‌می‌زدند. 2- سرهاۍ‌شهدارادرمیان‌هودج‌های زن‌هاۍما‌قرار دادند،سرپدرم‌وسرعمویم‌عباس‌را‌دربرابر چشم‌عمّه‌هایم‌زینب‌و‌ام‌کلثوم(علیهماالسلام)نگه‌داشتند،وسربرادرم‌علی‌اکبروپسرعمویم‌قاسم‌را‌در‌برابر‌چشم‌سکینه‌و‌فاطمه (خواهرانم)مۍآوردندوباسرهابازۍمۍ‌کردند، وگاهےسرهابه‌زمین‌مۍافتادوزیرسم‌ستوران‌قرارمۍگرفت. 3- زن‌هاۍشامۍازبالای‌بام ها،آب‌و‌آتش برسرمامۍریختند،آتش‌به‌عمامه‌ام‌افتاد، چون‌دست‌هایم‌را‌به‌گردنم‌بسته‌بودند، نتوانستم‌آن‌را‌خاموش کنم، عمامه‌ام سوخت، و آتش‌به‌سرم‌رسید‌و‌سرم‌رانیز سوزانید. 4- ازطلوع‌خورشید‌تا‌نزدیک‌غروب‌در کوچه‌و‌بازارباسازوآواز، مارادربرابرتماشاۍ مردم‌درکوچه‌وبازارگردش‌دادند‌ومۍگفتند:‌ای‌مردم‌بکشید‌این‌ها‌را‌که‌در‌اسلام‌هیچ‌گونه‌احترامۍندارند. 5- مارابه‌یک‌ریسمان‌بستند‌و‌با‌این‌حال‌ما راازدرخانه‌ی‌یهودو‌نصاری‌عبوردادندوبه‌آن هامۍگفتند:این‌ها‌همان‌افرادی‌هستند‌که‌پدرانشان، پدران‌شما‌رادرخیبروخندق‌و ... کشتندوخانه‌های‌آن هاراویران‌ساختند،امروز شماانتقام‌آن‌ها را از‌این هابگیرید... 6-ما‌را‌به‌بازار‌برده‌فروشان‌برده‌‌وخواستند بجای غلام‌و‌کنیز‌بفروشند‌ولی‌خداونداین موضوع‌را برای‌آن‌ها‌مقدورنساخت. 7- مارادر‌مکانۍجای‌دادندکه‌سقف نداشت، روزهاراازگرماوشب‌هاازسرما آرامش نداشتیم... #برگرفته‌از‌سوگنامه‌آل‌محمد‌(ص) 「 @Havali910」