ذوق زده گفتم پیرهن عروسوووو
مگه دوره شمام از این خبرا بود؟
خندید و گفت: خبرا که دوره ما بود مادر، این دوره شماست که خبری نیست!
نشستم پای گرمای چراغ نفتیش و با شیطنت گفتم ولی به ما حرفای دیگه ای گفتن، زمان شما مردسالاری بود، دوستت دارمی در کار نبود،
سرمو بردم جلو و یواشکی بیخ گوشش گفتم بوسه و بغلی نبود... و بلند خندیدم...
لبشو گاز گرفت و گفت: اشتباه بهتون گفتن مادر...
زمان ما تنها چیزی که نبود، دوستت دارمای آبکی و دمِ دستی بود!
آقاجونت چاییشو هیچ وقت با قند نخورد!
زیر زیر نگاش کردم و سرمو تکون دادم که خب!؟
ریز خندید و گفت: همیشه می گفت من چایی مو با شیرینی خنده های مادرتون می خورم!
با خنده گفتم پس آقاجونم بَلَد بوده از این حرفا...
لپای خسته ش گل انداخت: اون موقع اینجور نبود مادر، دوستت دارما انقد بی جون نبود،
اون موقع دوستت دارمو جای نبات با چای حل می کردن...
این جوری هم خستگی از تنمون می رفت، هم دوستت دارما همیشه گرم و شیرین بود،
دوره ما هیچ وقت عشق از دهن نمی افتاد مادر، هیچ وقت...
#ملیحه_سادات_مهدوی
#عکس_میگه
#بدون_لینک_کانال_و_نام_نویسنده_کپی_نکنید❌❤️
✔بفرستید واسه بقیه↻🌹
♥️➣
@loveshq
〇عاشقانههایپاڪ⇧