▪️▪️تقدیم به همه ی دانش آموزان آسمانی در زلزله جمعه پنجم دیماه ۱۳۸۲ بم فردا شنبه بود و تو به مدرسه نیامدی، مدرسه دیوار نداشت، مدرسه خاک بود، مدرسه آوار بود. تو خواب بودی که زنگ آخر خورد، اما چه تلخ بود و هیچکس نمی داند که چه کسی زنگ آخر را به صدا در آورد، صدایش بلند بود آنقدر بلند که همه ی دنیا صدایش را شنید. تو خواب بودی، باران آمد، باران آجر و تیرآهن، باران خشت و گِل و سنگ. باران آمد دفترت خاکی شد تو خواب بودی اما مشق شب را نوشته بودی، دفترِ مشقت چقدر صفحه ی سفید داشت، می خواستی صفحه های خالی دفترت را پُر کنی، انشایت ناتمام بود، گفتی فردا می نویسی، درسهایت منتظرت بودند، قرار بود یادشان بگیری، دلت شور می زد، شور شنبه را می زد، شاید می دانستی که شنبه هرگز نخواهد آمد. تو خواب بودی و فردا شنبه است و تو دیگر به مدرسه نخواهی رفت، اما به آسمان نگاه می کنم و می بینم که فرشته ها اِسمت را روی تخته آبی آسمان نوشته اند، حالا که پیش خدایی، مشق هایت را به او نشان بده، انشایت را برای او بخوان، همه می دانند که خدا به تو بیست خواهد داد با هزاران ستاره بر روی اِسمت. تقدیم به دو فرزند عزیزم🥀🥀 📝 به قلم: فاطمه کمشکی ✅جهت انجام آزمون ضمن خدمت ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ltmsme