دست بسته دل شب هستی ما را بردند پسر فاطمه را بار دگر آزردند خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند بی عمامه پسر شیر خدا را بردند موسپید است دگر از تب و تاب افتاده روی دستش چو علی رد طناب افتاده دیده گریان شده یکبار دگر، مطمئنم یاد لب تشنگی طفل رباب افتاده ♦️کارخانه تولید محتوای مذهبی http://eitaa.com/joinchat/3946119185Cc42a0286aa