ای آبروی نخل، به دست زبان تو حرفی بزن که وسعت تاریخ، جان تو خرمای عشق از شجر آل مصطفی چیدی و عالمی‌ست گرفتار خوان تو میثم در این زمانه عجب اسم مبهمی‌ست شعرم دخیل بسته درِ آستان تو عالم تمام، حادثۀ عشق حیدر است عشقی که دود داده همه دودمان تو باید عطش چشید به صحرای کربلا یا اینکه سوخت جان و تن خود بسان تو تا سر دهم کنار تو فریاد «یا علی» باید به جان طلب بکنم آرمــــان تو ذکر علی حقیقت مکتوم عصر ماست میثم بیا، عجیب زمانه، زمان تو ... 🔸شاعر: ___________________________