🔘
عدالتخواهی واقع گرا
چکیده ای از بحثی مهم شب نیمه شعبان۱۴۰۱/ دانشگاه شریف
حجت الاسلام قنبریان
#بخش_اول
▫️
دو آیه کلیدی و ارزیابی
1⃣ آیه ۱۱۵ انعام: وَ تَمَّت کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدقاً و عَدلاً لامُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ هُو السَّمیعُ العلیم
❓کلمه رب چیست؟ اتمامش چیست؟!
❓تمام شدن کلمه به صدق و عدل یعنی چه؟!
• کلمه چیزی است که از مکنون و منظوری پرده بردارد. گاهی سخن و فرمان است گاهی هم یک موجود عینی! قرآن، عیسی(ع) را (کلمه منه) کلمه ای از پروردگار می خواند! چون آن نحوه خلقت، تمثال کلمه وجودیِ "کُن فیکون" بود.
• کلمه رب در این آیه:
- روایات می گویند: ائمه اطهار(ع)
- مفسرینی مثل علامه طباطبایی: دعوت اسلامی، آیین
ایندو قابل جمع اند. دین و آیین از آدم تا خاتم به حسب اقتضاء و نیاز بشر تکمیل شد؛ دین اسلام اتمام و اکمال آن است.
در عین حال رهبران معصوم این دین، مجسمه و تمثال آنند پس درست است آنان هم کلمه رب خوانده شوند. چنانچه آنها را در زیارات "کلمه التقوی" هم می خوانیم.
•
تمامیت به صدق: یعنی آنچنان که گفته شده، تحقق پذیرد. این آیین حاکی از حقیقت تکوین و بنیادی ترین حقیقت (یعنی توحید و شعب آن) و مراتب واقعیت عالم است. ⬅️ پس از این حیث متصف به صدق می شود.
صدق، معیار سنجش اخبار است. در حکمت نظری این آیین درباره قوس نزول (انا لله) و قوس صعود (انا الیه راجعون) هر چه لازم بوده، تمام و کمال گفته است پس اتمامش متصف به صدق می شود.
•
تمامیت به عدل: عدالت گزاره بنیادین حکمت عملی و حوزه باید ها و بایسته هاست. بخلاف هست ها، باید ها متصف به صدق و کذب نمی شوند چون انشاء و ایجادند نه خبر و حکایت.
متصف به عدل و ظلم می شوند. "برو" مثل "رفت" نیست. برو، انشاء و ایجاد رفتن است نمی پرسند راست است یا دروغ می گویند: این دستور عدل بود؟! ⬅️ دستورات و تشریع دین از این حیث متصف به عدل می شود.
یعنی از حیث تشریع و بایسته، متکی به عدالت و رعایت حق و شأن هاست.
• جمع بندی: آیه می فرماید کلمه رب و این آیین هم "واقع گراست" (چون متکی به اصیل ترین واقعیات است و صدق دارد) و هم "آرمانگراست"
(چون بایسته ها و درخواست هایش متکی بر اصیل ترین آرمان یعنی عدالت است)
❗️
دو دیگری این کلمه رب:
الف) یکی جانب "واقعیت" ایستاد و واقع گرایی را برگزید!
لکن حقیقت و واقعیت اصیل عالم یعنی خدا و توحید را لحاظ نکرد! به واقعیت های دانی و پست بسنده کرد!
نگفت خدا نیست؛ گفت قابل بحث علمی و عقلی نیست! یعنی صدق و کذب بردار نیست! کانت این ضربه جبران ناپذیر را زد که بحث از مبدأ و معاد را از سنجش علمی و بررسی صدق و کذب خارج کرد! پوزیتویست ها بعدا تصورش را هم زیر سؤال بردند و گفتند اصلا معنای روشنی هم ندارد!
- این رئالیست و واقع گرایی در غرب به "واقعیت طبیعت" تنزل کرد چون هیچ واقعیت برتری از آن را قابل بررسی علمی و اتصاف به صدق و کذب ندانست!
- "طبیعت" هم دو فرد اصلی دارد: طبیعت انسان و طبیعت بی جان! واقعیت شد همین طبیعت ها!
علوم شد بررسی و سنجش و پیش بینی این طبیعت ها! طبیعت حرص و طمع در انسان، کنش اقتصادی او را می سازد. انسان اصلا در بستره بازار معنا شد. تنبل و بی کار است مگر برای گرسنگی یا غذای چرب تر! پیش بینی آماری و ریاضی این کنش ها علم (اقتصاد و...) شد!
- آرمان در این واقع گرایی تنزل یافته، "آزادی طبیعت انسان" است. طبیعتی که واقعیت است، تغییر برنمی دارد؛ همان را آزاد بگذار!
ب) دیگری جانب آرمان ایستاد! ریشه ایده ها و آرمانها و بایسته ها، عدالت بود. شعار عدالت داد لکن چون آرمان و عدالتش مبتنی بر واقعیت نبود از حقیقت اصیل توحید نمی آمد، به یک ایده آلیست پوچ انجامید. وقتی توحید و خدا را خرافه و افیون خواند، عدالت و آرمانش هم متکی بر واقع و صدق نشد...
ادامه در بخش دوم
☑️
@m_ghanbarian