نوشتن کهکشان نیستی برای من همچون قطره ی شرابی نجس بود که برای تطهیر خویش خود را غرق در اقیانوسی بی پایان می کرد.
در مدت نوشتن کتاب با عجائب بسیاری روبرو شدم، چه در رویا چه در بیداری و غیر آن...
اما نباید گفت و نباید نوشت لکن این را باید گفت که برایم روشن شد که اگر دوست دار اولیای الهی باشی ولو اینکه قدمی از قدمی هم برنداشته باشی،خدای علی اعلی گمان مردم را نسبت به تو تغییر خواهد داد.
این متن را می نویسم تا بدون هرگونه شکست نفسی یا تواضع این را مکتوب کرده باشم تا همگان بدانند آیت الله سید علی قاضی ره مردی آزاد،رهیده،مستقیم و مجرد از تمام تعینات و رنگ کائنات گشته بود و اگر بیچاره ی ای خوار و خفیف همچون من زندگی او را به رشته ی تحریر درآورده باشیم هیچ ربط و دخلی به او نخواهیم داشت.
ساحت حقایق را نباید با ساحت مفاهیم مشوب و مخلوط کرد و نباید پنداشت هر کس قلم برمی دارد و از بزرگی می نویسد چیزی در توبره دارد و خود کتل پیموده و راه رفته است.
چه بسیار بزرگوارانی که از ایران به نجف آمدند و به دنبال دیدن حقیر بودند و در همان حین که سرمست احوالات الهی مرحوم قاضی بودند خبر نداشتند که نویسنده ی مفلوک خود در قعر پیچش چاه های جهنمی دنیا در حال خفقان است.
نجف که می آیید زمان گرانبهای خود را صرف توجه به این و آن نکنید.به سلطان ولایت برسید که او شما را کارداشته است که صدایتان کرده و آمده اید.
ناگفته نماند که باید از خدای متعال سپاس گزار بود که کهکشان نیستی در این مدت به چاپ سی ام رسیده است و این نشان از بزرگی و کرامت سلطان سریر ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام و شاگرد به حق مکتب او یعنی مرحوم قاضی دارد.
زمانی که انگیزه ی نوشتن این کتاب در این وجود تاریک جرقه می زد دائما نگران این بودم که این قلم ناپاک اجازه ی نوشتن از وجودی سراسر پاکی و سلام و روحانیت را نداشته باشد. لذا امر موکول به دو استخاره شد.
پاسخ استخاره ی اول را نباید گفت،چرا که موجب تصور به گنده گویی و قضایایی از این دست خواهد شد.
اما ذکر کوتاه ماجرای استخاره ی دوم بخاطر جایگاه مقدس و امیدم به مکان آن خالی از لطف نیست.
از یاد نخواهد رفت که با چه اضطراب قلبی در حرم سلطان علی بن موسی الرضا سلام الله علیه به دنبال رهایی و خالی کردن شانه از فکر این کار بودم فلذا پنج مرتبه حضرت را قسم دادم و عرض کردم بنا دارم از سید علی قاضی ره بنویسم و در کتاب به احوالات مردان دیگری که در این راه بوده اند اشاراتی داشته باشم و جواب هر آنچه بود روی چشم خواهم گذاشت....
قرآن را باز کردم و آیه ی زیر را در برابرم دیدم:
رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (۳۷-نور).
دیگر سخنی باقی نمانده بود و باید کار آغاز می شد و این قطره ی نجس باید خود را در آن دریا غرق میکرد...
در آخر از شما میخواهم دوستانتان و هرآنکس که گمان می کنید خواندن این کتاب او را به باطن نجف اشرف و حقیقت ولایت متصل می کند زیر این مطلب فرا بخوانید و اگر تجربه ای از خواندن کتاب دارید با دیگران به اشتراک بگذارید.
اما یادتان باشد نویسنده ی کتاب تهی تر از چیزی است که گمان کرده یا می کنید و ربطی به حقایقی که مفاهیم آن را نوشته است ندارد.این را اکیدا بدون هر گونه مجامله در برابر مولی الموحدین علی علیه السلام می نویسم تا رفع شبهه شده باشد.
لینک اینستاگرام🔻
https://www.instagram.com/p/CZqJo7woshH/?utm_medium=copy_link
بنده تمام نظرات را خواهم خواند لکن از دوستان بزرگواری که توان دارند درخواست میکنم اگر کسی سوالی داشت که حقیر بخاطر گرفتاری ها نمی توانم پاسخ دهم پاسخ ایشان را بدهید و نهایتا طلب دعای بسیار برای طی مسیر نوشتن کتاب ملاحسینقلی همدانی دارم که به دعاهای دوستان امیدوارم...
م.ه.ا
نجف اشرف
♦️المکتوبات فی النجف الاشرف
@sholeye_toor